منظومه

باشد که نافع آیدم این نظم دلپذیر

منظومه

باشد که نافع آیدم این نظم دلپذیر

جناب استاد

سه شنبه, ۷ دی ۱۴۰۰، ۰۹:۵۲ ب.ظ

می توانم به راحتی اقرار کنم که بیشتر اوقات خود را تنها ندیدم. نه اینکه همیشه رفقایی داشته باشم که کنارم باشند و حال دلم را عوض کنند. نه اینکه همیشه در جمع های خانوادگی به درخشم و به درخشانم. نه اینکه آنقدر آدم خوبی بشوم که خدا را در تمامی لحظات در کنار خودم ببینم. همه این ها اگر می شد خیلی خوب بود. ولی تنها نبودن من شکل دیگری داشت. 

عموما برای برای بودن ها شکل میکشند. مثلا میگویند فلانی زیبا بود و زیباییش اینطوری است که در کاغذ کشیده ام. یا مثلا می گویند فلانی عصبانی بود اینطوری که ادایش را در می آورم. هیچ وقت نمی گویند:« باورت نمیشود وقتی خشتک شلوار پدر دوستم در عروسی پسرش پاره شد چه شکلی نبود.» بعد که بخواهند بهتر توصیف کنند بگویند:«برای اینکه بهتر متوجه بشوی قیافه اش چطوری نشد به صورت من نگاه کن تا ادایش را در بیاورم»

خب این کاملا مزحک است که بگوییم درخت ها در فصل بهار چه شکلی نیستند. یا مثلا بگوییم کوه ها زمانی که لابه لای دانه های برف پنهان می شوند چه شکلی نمی شوند. خب از آن اول مثل آدم بگو چه شکلی می شود. به جای اینکه بیایی و آن یک حالت را توصیف کنی میایی و تمام میلیون ها حالتی که نیست را شرح می دهی. تو یک احمق هستی

خلاصه که کمی قبل تر عرض کردم «ولی تنها نبودن من شکل دیگری داشت»

من واقعا تنها نبودم چون همیشه کسی را داشتم که به فکر من باشد و من برای او مهم باشم و حاضر باشد هر وقت و بی وقتی جواب تلفن ها و پیامک هایم را بدهد. این که همچین آدمی همیشه کنار شما باشد احتمالا به این دلیل است که شما خودتان از قبل اقداماتی انجام داده اید. مثلا

احتمالا به کسی آنقدر محبت کرده اید که حاضر باشد برای جبران محبت های شما همیشه در خدمت شما باشد

یا شاید کسی را استخدام کرده باشید

یا حتی ممکن است خود را آنقدر نیازمند و بدبخت نشان داده باشید که کسی ترحم کند و بیاید و زیر بال و پرتان را بگیرد

اما هیج کدام درست نیست

حتی فکر های دیگری هم که الان دارید و تقریبا یقین دارید که باید یکی از این ها باشد اگر یکی از آن ها نباشد هم نیست

آدم هایی که همیشه کنار من بودند، بدون هیچ بهایی همیشه کنار من بودند. 

یعنی از من چیزی نمیخواستند

کاری

پولی

محبتی

هیچ،‌انگار آمده بودند که بصورت رایگان حرف های دل من را بشنوند و بدبختی هایم را تصور کنند و مرا راهنمایی کنند و و و

این ها مربی های من بودند

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۰/۱۰/۰۷
محمدجواد ربیعی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی